یادم اید که به من گفت کسی٬ “عاشقی تلخ ترین تلخ هاست” من به او خندیدم. به گمانم که دروغ٬ به خیالم که فریب٬ من گمان می کردم٬ او فقط دیوانست و خودم هم شه عاقل هایم. با خودم می گفتم: مگر امکان دارد؟ عاشقی تلخ گزنده باشد؟ یا که بد طعم و زننده باشی؟ عشق و عاشقی برای قلبم٬ چیزی غیر از شهد شیرین باشد؟ سال ها رفت و من امروز این جا می شناسم ناصح پیرم را ولی افسوس و صد افسوس که رفت ان همه شادی و خوش بختی ها قلب من تلخی عشقی را چشید و به من ثابت کرد “عاشقی تلخ ترین تلخ هاست” تا چه حدی گویاست
خوشحال میشم وبم رو دنبال کنید ...
دنبال شدید